دختری هفت سالهام
کودکان مرده بزرگ نمیشوند.
نخست موهایم آتش گرفت چشمهایم سوخت و برشته شد
و مشتی خاکستر شدم
خاکسترم به باد رفت .
من از شما برای خود هیچ خواسته ای ندارم
کودکی که مثل کاغذ سوخته نمی تواند که آب نبات بخورد.
در ِخانه های شما را می کوبم
خاله ، عمو ! امضا کن تا کودکان کشته نشوند
تا بتوانند آب نبات بخورند.
* بريده اى از شعر ناظم حكمت *
کودکان مرده بزرگ نمیشوند.
نخست موهایم آتش گرفت چشمهایم سوخت و برشته شد
و مشتی خاکستر شدم
خاکسترم به باد رفت .
من از شما برای خود هیچ خواسته ای ندارم
کودکی که مثل کاغذ سوخته نمی تواند که آب نبات بخورد.
در ِخانه های شما را می کوبم
خاله ، عمو ! امضا کن تا کودکان کشته نشوند
تا بتوانند آب نبات بخورند.
* بريده اى از شعر ناظم حكمت *
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر