۱۳۹۱ دی ۶, چهارشنبه

تظاهرات مردم عراق علیه نوری مالکی


مردم عراق هم به دیکتاتور جدید عراق  نوری مالکی هيهات مناالذله می گویند، از امروز صبح هزاران تن از مردم دست به تظاهرات علیه اقدامات مالکی زدند  به گزارش رسانه هاي عراقي , تظاهرات عظيمی توسط صدها هزارتن از مردم استان الانبار در شهر فلوجه عراق برپا شد. در اين تظاهرات، مردم ضمن ابراز خشم و انزجار از نوری مالکی خواهان سرنگونی حکومت او شدند
تصاويری که توسط تلويزيونهای مختلف مستقيماً از صحنه ارسال می شود نشان می دهد که گروه گروه مردم از مناطق مختلف الانبار و استانهای ديگر از جمله از استانهای جنوبی مانند نجف و کربلا به تظاهر کنندگان می پيوندند و هر لحظه بر تعداد آنها افزوده می شود
تلويزيون التتغير ساعت 13به وقت عراق شمار تظاهر کنندگان را بيش از 250هزار تن اعلام کرد
در اين تظاهرات شيوخ عشاير، شخصيتهای عشايری و شخصيتهای سياسی شامل نمايندگان پارلمان شرکت دارند
به گزارش تلويزيونها گرچه شروع اعتراضات به خاطر حمله نيروهای مالکی به گردان حفاظت رافع العيساوی و دستگيری شماری از آنان بود اما اکنون اين اعتراضات به يک جنبش بزرگ عليه دولت مالکی به خاطر رفتارش با عموم مردم عراق به ويژه اهل تسنن تبديل شده است.
در ساعتهای اول تظاهرات گروه انقلابيون فلوجه طی بيانيه يی بر ادامه تحصن و نافرمانی مدنی تا سرنگونی حکومت مالکی تأکيد کرد
تظاهرکنندگان در استان الانبار عراق خواستار آزادی تمام زندانيان به ويژه زنان زندانی شدند. آنان همچنين خواهان لغو قانون ماده 4 تروريسم، متوقف کردن اعتراف گيری اجباری در زير شکنجه و دستگيری و تهديد و بی حرمتی به خانواده هايشان شدند. آنها يک مهلت 48ساعت برای برآورده شدن خواسته های خود تعيين کردند. تظاهر کنندگان همچنين تصميم مالکی و هدف قرار دادن رافع العيساوی را محکوم کردند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه

درد نوشته ای از دختر 14 ساله كه مادرش را براي فرياد آزادي از او جدا كردن

ياسمن دختر 14 ساله صديقه مرادي زنداني سياسي كه به هواداري از سازمان مجاهدين 10 سال حكم گرفته است و حدود يك سال و نيم است كه در زندان به سر مي برد ومدتي است كه دخترش را از ملاقات با او محروم كرده اند و او در غم و اندوه دوري از مادر اين درد دل ساده را خطاب به ملت غيور ايران این طوری نوشته است:

خیلی وقته دلم برای مامانم تنگ شده .خیلی وقته که دلم میخواد باهاش برم بیرون و بگردم دلم برای تمومه بووووووووسهاش وحرفاش تنگ شده یه ساله که خودم هستم و تنهاییام الانم که دوهفتس که ملاقاتمون قطع شده حالا بازم منم و یه قاب عکس .عکسی از مامانم درست سه ماه قبله دستگیریش وااااااااااااااای کی میتونم بازم ببینمش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چهقدر آدم باید بد باشه که یه دختر رو از مامانش جدا کنه اخه مگه دل ندارن فقط به جرم این که مامانم خواستار آزادی ملتی هست که سالهاست فریاد آزادی آزادی رو زمزمه میکنه ولی مامانم این رو بلند گفت چون نتونس بشینه و ظلم رو ببینه منم خوشحالم که دختر همچین مادری هستم ولی واقعا دلم براش تنگ شده بیشتر از اون چه فکرشو کنید........

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ آذر ۱۴, سه‌شنبه

گل فولاد نسرین


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

زنانی که رویای خویش را می بافند!


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

ژست پادشاهی


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

اولین تصاویر از حمله به سفارت رژیم در برلین.۸ آذر ۹۱ پرچم سفارت رژیم در برلین پایین کشیده شد

پناهندگان بدینوسیله خواستند که این اقدامشان به عنوان اعتراض سیاسی شناخته شود. مادام که این رژیم برقرار باشد و در مقابل آن مقاومت و پایداری وجود داشته و خواهد داشت و انتظاری جز این هم نباید داشت. این یک اقدام اعتراضی از سوی پناهجویان مخالف رژیم جمهوری اسلامی شناخته میشود و این افراد خواستار آزادی زندانیان سیاسی در ایران شده اند.


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ آذر ۷, سه‌شنبه

من و سهراب و مشیری عزیز

وقتی سهراب نوشت
«خانه دوست کجاست»
حس تنهایی او
تا نهان خانهء افکار مشیری پچید
و فریدون عزیز
در پی درمان شد

و در گریزش از تنهایی کام زهرآگین سکوتش را به فریادی با سخاوتی شیرین کرد و برای آنکه درد دو تنها را درمان کرده باشد به آرزویی محالی پناه برد و سرود: 

من دلم می خواهد
خانه یی داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوست هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن؟
شست و شوی دل هاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانهء ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد
«خانهء دوست کجاست»؟ 
من برای هرچه تنها نفسی است نشان دقیق تری دارم. باد را می خواهم و به دستش قلمی پر رنگی داده روانهء دشت و کوه و بیابانش می کنم. تا به روی تن دشت، دل دریا، جنگل، بنوسید از من: 
خانه ام پشت در است
از سرک تا به سرک سالونم
و چراغ رهء آوارگی ام هیچگاه قرمز نیست
تخت خوابم لب آب
دل جنگل، دل باد
سنگ بالشت سرم
سبزه ها برخوابه
بسترآهنگ مرا سایهء برگ
نه کلیدی نه در و دیواری
نور خورشید به روز
و شب ار ابر ندزدد او را
نور مهتاب مرا مهمان است

باد، باران، سرما
دختر سبز بهار
نفس زرد خزان
همه در خانهء من جا دارند 
خانه ام پشت در است
نه کلیدی که دری باز کنم
نه اتاقی که خودم را بسپارم به کسوت

هرکجا پشت دری است
هرکجا دوش به دوش
لالهء سرخ و  شترخار به هم می رویند
هرکجا آوازی است
و سرودی که ملخ می خواند
در دل سبز علفزار و کنار جویی
خانه من آنجاست

از فیس بوک غفران بدخشانی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ مرداد ۱, یکشنبه

یک سئوال ساده از مسئولین محترم بالاترین : چرا هنوز به سایتی که صانع ژاله را بسیجی جا زد، اجازه فعالیت می دهید؟

وقتی که رژیم فرزند رشید کرد صانع ژاله را به قتل رساند ارکستر رذالت پیشه اینترنتی خود را در محیط مجازی براه انداخت و حتی سایت های رژیم نوشتند که سایت بالاترین که نقش عمده‌ای در ایجاد اغتشاشات دیروز داشته، صراحتا عامل شهادت دانشجوی بسیجی را منافقین معرفی کرد.
و یکی دیگر از سایت های رسمی وزارت اطلاعات( ایران اینترلینک ) مامور علم کردن همین ادعای مضحک شد که در زیر مشاهده می شود
حال سئوال از مسئولین محترم بالاترین این است چرا هنوز به این سایت رسمی وزارت اطلاعات که سابقه دروغگویی و جعل و شانتاژ را دارد اجازه لینک در بالاترین می دهید ؟ در حالی که بسیاری از سایت های تحلیلی و خبری فارسی در بالاترین مسدود می باشند!

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

کشورهای جهان سوم هم اجازه نمی دهند شیر و شیر خشک چینی به مردم شان فروخته شود، اما دولت امام زمان شیر یارانه ای را از شیر خشک چینی درست می کند و به خورد مردم می دهد


حتما این مطلب را به دقت مطالعه و درک کنید – بسیار با اهمیت است.
اگر بینی که نابینا و چاه است........... تو گر خاموش بنشینی گناه است


در ابتدا فکر کردم که ای میل زیر از این شایعاتی است که یکی از این بندگان بیکار خدا سر هم کرده. ولی چون مدتی بود که خود شک جدی نسبت به این محصولاتی که به اسم شیر به مردم عرضه میکنند داشتم و از طرف دیگر میدیدم که دیگه قباحت ذکر شیرخشک به عنوان یکی از محتویات دیگر محصولات لبنی صنعتی کاملا از بین رفته و روی بسته این محصولات به وضوح ذکر میشه (اما به میزان و درصد و نوعش هیچ اشاره ای نمیشه)، تصمیم گرفتم کمی روی ماجرا بررسی کنم.
اصل ماجرا به اختصار از این قراره:
1- دولت ظاهرا برای کاهش قیمت شیر، شیر سوبسید دار رو با شیرخشک درست میکنه. لینک زیر رو ببینید:
مدیرعامل اتحادیه دامداران استان تهران: شیر یارانه ای از شیر خشک تولید می شود
2- ما در ایران وارد کننده شیر خشک هستیم. ارزان ترین شیرخشک دنیا هم توسط کشور چین تولید میشه.
3- شیرخشکی که به غیر از غذای نوزاد باشه، 90 درصد تعرفه گمرکی داره. لذا سودجویان مقداری از این مواد مسموم را به اسم شیرخشک غذای نوزاد با تعرفه 10 درصدی وارد می کنند. لینک زیر:
عضو هیات مدیره مرکز همکاریهای امور دام خبر داد: واردات شیر خشک در پوسته شیر خشک نوزاد ادامه دارد
4- این افراد به هدف توسعه بازار مصرف این آشغالهای وارداتی چینی، اجازه نمیدهند احدی در کنترل کیفیت محصولات لبنی تحقیق کنه، و تولید کننده ها هم که سلامتی مردم برایشان مهم نیست، به جای استفاده از شیر کیلویی 400 و خورده ای تومان به قیمت خیلی کمتر از این آشغالها استفاده می کنند تا ماست و پنیر و کشک درست کنند.
5- در نتیجه، کارخانه های لبنی شیری که باید کیلویی 410 تومن از دامدار بخرند، به قیمت میانگین کشوری کمتر از 380 و در برخی مناطق به زور و منت به 280 میخرند. پس کرور کرور دام شیرده به کشتارگاه اعزام میشه زیرا سیر کردن شکم گاو شیر ده دیگه توجیه اقتصادی نداره، و این یعنی تیشه به ریشه دامپروری همانند بلاهایی که سر شاخه های دیگه کشاورزی نازل شده.
6- حالا برای اطلاع از کیفیت شیر و شیرخشک چینی ، در گوگل سرچ کنید Chinese milk powder و ببینید که هرچی پیدا میشه توش مرگ و مریضی نوزادان و سنگ کلیه و آلودگی عمدی شیمیایی و ممنوعیت ورود به خیلی از کشورها . اگر خواستید جزئیات قضیه را مطالعه کنید از اینجا شروع کنید: ولی بطور خلاصه، ماجرا از این قراره که این چینی های متقلب و جانی،کشف کردن که وقتی آب قاطی شیر میکنن اگر ماده شیمیایی ملامینMelamin داخل اون بریزن (که به لحاظ اینکه این ماده در آب حل نمیشه، باید اول اونو در فورمالدئید – همون مایع شیمیایی که اجساد و اجزاء بدن را برای نگهداری درازمدت در آزمایشگاه ها و دانشگاه ها در آن غوطه ور می کنند - حل کنند بعد این معجون سمی را در شیر بریزند) ، در آزمایشات متداولی که پروتئین شیر را اندازه می گیره باعث گول زدن پروسه آزمایش میشه و ترکیبات نیتروژنی موجود در ملامین توسط تست به جای پروتئین تشخیص داده میشه.
7- بعد از اینکه قضیه در چین رسانه ای شد، 3 نفر از مسببین را اعدام کردند و اعلام کردند که مشکل حل شده و دیگه خیال همه راحت باشه. ولی از بین کشور هایی که محصولات لبنی چینی وارد میکردند، این کشورها
Bangladesh, Bhutan, Brunei, Burundi , Cameroon, Chile, Colombia, Dominican Republic , Gabon, India, Ivory Coast, Maldives, Mali , Nepal , Papua New   , Paraguay , South Korea, Suriname, Tanzania , Togo ,Guinea  and the United Arab Emirates

قانون ممنوعیت کامل ورود محصولات لبنی چینی را اجرا کردند، اروپا و امریکا هم که از اول اجازه ورود محصولات چینی را نمی دادند.
این یعنی حل مشکل. تانزانیا و بنگلادش اجازه نمیدن این محصولات مسموم به مردمشون فروخته بشه، ولی در کشور ما تا حالا اقدامی در این مورد انجام نشده.
8- حالا، این مواد چه مشکلاتی برای سلامتی ما ایجاد میکنه؟ آنچه که تا به حال شناخته شده به اختصار لیست میکنم. فعلا می دانیم که ماده شیمیایی ملامین در بدن انسان منجر به بروز نوع خاصی سنگ کلیه و نهایتا از کار افتادگی لاعلاج کلیه می شود. گفته می شود که در مقدار دوز کم، ملامین ضرری ندارد. اما در همین مقادیر کم هم وقتی با اسید سیانوریک مخلوط می شود، کریستالهای مرگباری ایجاد می کند. تحقیقات ثابت کرده که ملامین خود به تنهایی می تواند اسید سیانوریک ایجاد کند. لذا، در نتیجه افزایش ملامین به شیر، این امکان وجود دارد که اگر ملامین اسید سیانوریک ایجاد کند، منجر به ایجاد سنگهای کریستالی با لبه های بسیار تیزی می شود که با برش و جراحت مجرای ادرار و کلیه، آسیب بسیار جدی به مصرف کنندگان وارد کند. در مورد عوارض سوء درازمدت و احتمالی این ماده شیمیایی اظهار نظری نمی کنم.
9- در خود چین، استفاده از این شیرخشک منجر به بیماری شدید 104 نوزاد، مرگ 6 نوزاد، و بروز سنگ کلیه در 13 هزار نفر و بیماری 300 هزار نفر شده هیچ آمار درستی برای تعداد کل قربانیان بین المللی موجود نیست. در مملکت ما هم که تا به حال هیچ تحقیقی در این مورد نشده.

چه باید کرد؟ بهترین راه این است که از مصرف هرگونه شیر و فراورده های لبنی صنعتی خودداری کنیم – البته اگر نوع غیر صنعتی مطمئنی در دسترس داریم. در غیر این صورت، فعلا به نظر می رسد که شیر های معمولی (غیر سوبسیدی، و غیر از شیرهایی که تاریخ مصرف طولانی دارند) از شیر گاو تازه درست شده باشند. روی لیبل این شیر ها نوشته میشه "تهیه شده از شیر تازه گاو" و روی شیر های سوبسیدی مینویسند "تهیه شده از شیر گاو". ماست را از همین شیر ها خودتون در منزل تهیه کنید. البته تاکید می کنم که روی سلامت این شیر های 800 – 900 تومنی هم نمیشه صد در صد حساب کرد.

اما به یقین اگر کارخانه های تولید لبنی با یک تحریم گسترده مردمی مواجه بشند، برای نجات خودشون از ورشکستگی به ناچار دست از بازی با سلامت مردم برمی دارند.
از دوستان خواهش می کنم ضمن اینکه این مطلب را برای همه ارسال می کنید، تحقیق هم انجام بدهید، و اگر اطلاعات مفیدی از متخصصین صنایع غذایی و منابع قابل اطمینان دیگر دریافت کردید حتما منتشر کنید.

لطفا لینکهای بالا را مطالعه کنید و برای دوستانتان نیز بفرستید تا همه مطلع شوند که شیری که به مردم می دهند شیر نیست و فقط اسمش شیر است و در حقیقت نوعی پودر است که از چین می آید و اصلا معلوم نیست که واقعا شیر خشک شده باشد يا خير.


این پودر ظاهرا از ماده ای به نام ملانین و موادی دیگر ساخته می شود و به ایران می آید و در کارخانه های لبنیات با اضافه کردن آب و مواد افزودني به شیر و ماست و پنیر و ... تبدیل می شود.
چینی ها این مواد را طوری ساخته اند که مشابه شیر هستند و در آزمایشها و بررسی هاي معمول مراجع بهداشتی ایران (اگر واقعا همچین آزمایشاتی در کارخانه های لبنیاتی انجام شود) قابل تشخیص نمی باشند و جواب آزمایش طوری در می آید که انگار واقعا شیر است و نياز به آزمايشات پيشرفته تري است.
حالا این ملانین یا هر ماده دیگر چیست و چه مضرات و فوایدی دارد معلوم نیست.
دقت کنید که پنیر و ماست محلی با مشابه های صنعتی چقدر طعمشان فرق دارد.
ظاهرا مسئولین هیچ تصمیم جدی برای جلوگیری از واردات این پودر صنعتی ندارند.
دولت جلوي گران شدن قيمت شير را گرفته است. کارخانه ها هم وقتی می بینند نمی صرفد که شير از گاوداري ها بخرند و با محدوديت قيمت مواجهند با این حرکت پاسخ داده اند.
لطفا با پخش کردن این ایمیل کمک کنید تا حداقل مردم آگاه شوند و با نخریدن این لبنیات و با اعتراض کردن و پیگیری شاید مسئولین به فکر کيفيت شیر مردم بیفتند.
لازم است بدانید در کشورهای پیشرفته قوانین بسیار سختی در مورد کیفیت شیر و شیر وارداتی وجود دارد . کافیست جستجوی کوچکی در مورد "milk quality standard " در اینترنت انجام بدهید .
برای نمونه:

http://edis.ifas.ufl.edu/ds112
http://www.extension.org/pages/How_Milk_Quality_is_Assessed

لطفا يک نفر اين استانداردهاي شير را ترجمه و منتشر کند.
اگر بینی که نابینا و چاه است تو گر خاموش بنشینی گناه است




ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ خرداد ۱۳, شنبه

۱۳۹۱ خرداد ۹, سه‌شنبه

رضا شریفی بوکانی بە مکانی نامعلوم منتقل شد

رضا شریفی بوکانی زندانی سیاسی در زندان رجایی شهر کرج ساعت یک و نیم نصف شب گذشتە (دوشنبە شب)  توسط فرج نژاد رییس حفاظت زندان بهمراه چهار مامور و در زمانیکە دیگر زندانیان خواب بودند ، بە مکان نامعلومی منتقل شده. رضا شریفی بوکانی در گفتگو  با صدای آمریکا ، وضعیت بد زندان را بازگو کردە  و بهمین دلیل اکنون جان او در خطر است. لازمست نهادهای حقوق بشری بطور جدی پیگیر ناپدید شدن آقای شریفی بوکانی باشند و از اینکە این زندانی سیاسی همانند امید رضا میرصیافی ، قربانی انتقام گیری و مرگ شود ، جلوگیری کنند.
آقای علی جوانمردی خبرنگار صدای آمریکا این خبر را در صفحه فیسبوک خود منتشر کرده است 

لازم به یاد آوری است  که دیروز در اینترنت بیانیه ای در پاسخ به سایت کلمه که جانباخته راه آزادی منصور رادپور را معتاد و توبه نامه نوشته خوانده بود زندانی در زنجیر آقای رضا شریفی بوکانی این شایعه ساخته شده توسط رسانه های به اصطلاح اصلاح طلب را دروغ  و مقصر سکتۀ ایشان را حکومت، وزارت اطلاعات و مسئولین زندان خوانده بود .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ خرداد ۳, چهارشنبه

به مناسبت اینترنت ملی !


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ خرداد ۲, سه‌شنبه

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۹, جمعه

... یک نظر حلاله

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

CD را حالشو ببر


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۶, سه‌شنبه

زانیار و لقمان مرادی دو زندانی محکوم بە اعدام احضار شدند

آقای علی جوانمردی خبرنگار صدای آمریکا در صفحه فیس بوک خود نوشته است 

خبر موثق و فوری از درون زندان: زانیار و لقمان مرادی دو زندانی محکوم بە اعدام احضار شدند

بنا بر خبری کە از زندان رجایی شهر بە دستم رسیدە : ساعت ٦ بامداد چهارشنبە ٢٧ اردیبهشت بە وقت ایران زانیار و لقمان مرادی احضار شدەاند. روشن نیست این دو زندانی محکوم بە اعدام ، چرا احضار شدەاند! ولی با توجە بە اینکە در انتظار حکم اعدام بسر میبرند ، لازم است نهادهای حقوق بشری با دقت تغییرات در وضعیت آنها را جدی بگیرند.

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳, یکشنبه

خدایا اینها با انسان چه می کنند؟



از در که وارد شدیم یک راهروی کوتاه بود که سمت چپ سرویس قرار داشت بعد وارد محوطه اتاق شدیم। اتاق نسبتاً بزرگ هم در دیوار سمت راست اتاق بود که به یک باغچه باز می شدوارد شدم ؛ دیگر چشم بند نداشتم। همه بچه ها بودن ؛ با یک نگاه سریع می خواستم ببینم از آشناها چه کسانی هستند اعظم و تعدادی از بچه های بند 7 گوشه اتاق نشسته بودند

با خوشحالی به سمت آنها دویدم وسراغ بچه ها را گرفتم و همین طور آرام و قرار نداشتم * اعظم * که گوشه ای آرام نشسته بود گفت : هنگامه یک دقیقه بنشین و دندان رو جگر بگذار ببینم چه خبر است! متوجه شدم دارم اضافی شلوغ می کنم و هنوز شرایط و محیط جدید برایمان ناشناخته است. کمی آرام گرفتم. وضعیت بند معمولی نبود؛ یعنی یک حالت بهت و سکوت ویک حالت غیرعادی وجود داشت. تعدای از بچه های * واحد مسکونی * را به آنجا آورده بودند که روانی شده بودند در قرنطینه فهمیدم که شکر نیز در واحد مسکونی بوده؛ نمی دانم آنجا چه خبر بود که همه روانی شده بودند. * پروین * به محل نماز رفته بود و بیرون نمی آمد و از آن تو داشت به افراد بدوبیراه می گفت * رکسانا * دختر جوانی بود که راه می رفت و گریه می کرد و با خودش حرف می زد و مدام میگفت « من سگ هستم ! من خر هستم ! * فریده * فقط به خودش فحش می داد و گریه می کرد و ساعتها روبه دیوار می نشست. * منصوره * هم بود. و به طرفش رفتم گفتم « منصوره منم هنگامه » ولی او با گریه و وحشت بیشتری از من فاصله می گرفت. من دیگر جلو نرفتم. خدایا! چه اتفاقی برای آنها افتاده؟ چرا آنها همه حالت روانی دارند؟ آنها از محل مرموز و وحشتناکی به اسم واحد مسکونی آمده بودند.

در را باز کردند؛ یک خواهر لاغر را که مانتو سورمه یی و مقنعه پوشیده بود وارد قرنطینه کردند و رفتند او جلو آمد و وسط اتاق با قیافه یی بهت رده و چشمانی که به روبرو خیره شده بود ایستاد. یک قرآن کوچک را هم در بغل می فشرد. یکی با تعجب و وحشت گفت : « فرزانه! » چرا این طوری شده و یادم نیست که کی تعریف کرد که او از بچه های قدیمی * قزل* و خواهر مسئولی بوده که اعتماد *حاجی * راجلب کرده و سپس از زتدان فرار کرده است؛ امّا او را مجداداً دستگیر کرده و زیر شکنجه برده بودند و حالا او را آورده بودند این جا. روانی و بهت زده و ساکت. او اصلاً حرف نمی زد. ساعت ها در یک حالت می ایستاد یا می نشست گاه 17 ساعت مداوم! عجیب بود بدون غذا؛ آب یا نیاز به دستشویی؛ با دیدن او واقعاً قلب آدم از درد می خواست منفجر شود. هیچ کس نفهمید با او چه کردند چون خودش هم دیگر قادر به بیان وتعریف نبود .

* شورانگیز کریمی هم در قرنطینه بود. اول او را نشناختم. چون قبل از زندان که او را دیده بودم دختری جوان و کم سن و سال بود ؛ ولی الان بعد از حدود 3 سال؛ انگار 30 سال پیر شده بود و زن مسنی به نظر می رسید. با چشمهایی گود رفته و قامتی خمیده؛ یک دستش نیز بالا نمی آمد و بی حرکت بود.

یک روز «حاجی» به قرنطینه آمد و مثل همیشه مزخرفاتی گفت؛ ناگهان گفت خانم دکتر کجاست؟ « شوری» خانم ؟ و من یک مرتبه یادم آمد این زن مسن؛ همان شورانگیز دانشجوی پزشکی است که یک بار هم به خانه ما آمده بود. وقتی « حاجی » رفت گفتم « شورانگیز» خودت هستی؟ جواب مثبت داد. گفتم پس چرا نگفتی؟ لبخندی زد. معمولاً بچه هایی که رژیم روی آنها حساس بود؛ برای این که بقیه به خاطر تماس با آنها زیر فشار قرار نگیرند؛ سعی می کردند خیلی با بچه ها نجوشند. گاهی هم که بچه ها می خواستند با آنها گرم بگیرند؛ می گفتند من اعدامی هستم؛ بهتر است علناً با من تماس نگیری!

شورانگیز زیر شکنجه های وحشیانه رژیم بود و دستش هنگامی که روزهای متمادی قپانی آویزانش کرده بودند از کتف در رفته و همان طور مانده بود واکنون نیمه فلج بود. با همین وضعیت؛ « شورانگیز » بر اساس برنامه کارگری؛ کارهای بند را انجام می داد و نمی گذاشت کسی به جای او و در نوبت او کارگری بدهد و با یک دست همه کارها را انجام می داد. آرامش عجیبی داشت و بسار خونسرد بود و « حاجی » به این دلیل روی او حساس بود که علی رغم این همه شکنجه؛ « شورانگیز »هم چنان مغرور و خونسرد مقاومت می کرد. « شورانگیز » هرگز به بندهای عادی نیامد و همواره در تنبیهی بود و بالاخره در قتل عام 67 اعدام شد

روز های سختی در پیش بود. بیماران روانی عرصه را بر همه تنگ کرده بودند. این شکنجه جدیدی بود که از قرنطینه شروع شد؛ یک شکنجه روحی جدید. « فریده » راه می رفت و به همه فحش می داد و به خودش هم فحش می داد؛ گاهی هم خودش را می زد. این از محصولات « واحد مسکونی » بود. زندانی را شکنجه میکردند و با صحنه سازی به او می گفتند فلانی ترا لو داده و او گفت تو این کارها را کرده ای ( که عمدتاً هم دروغ بود ) و ان قدر شکنجه را ادامه می دادند تا او باور کند که این حرف حقیقت دارد و دوستش خیانت کرده و این دروغها را علیه او سرهم کرده است و از او می خواستنند که خودش هم راجع به نفرات دیگر بگوید و بنویسد و آن قدر شکنجه می کردند تا از او هم چیزهایی در بیاورند و بعد خود او را و به اصطلاح اعترافاتش را وسیله اعمال فشار روی دیگران می کردند. بعد آنها را با هم روبرو می کردند و...به این صورت یک عدم اعتماد و نفرت بین خود زندانیان به وجود می آوردند. به همین دلیل این افراد حتی از نگاه کردن به یکدیگر می تر سیدند. چون گاهی یکی را به شدت شکنجه می کردند که بگوید آیا دیگری به او نگاه کرد یا نه؟ به این جهت آنها ساعتها رو به دیوار می نشستند که با کسی برخورد نکنند تا زیر شکنجه بروند این را « شکر » بعد ها به من گفت.

« شکر » کم کم حالش بهتر می شد و تا حدود زیادی به حالت طبیعی برگشت. ولی افسردگی و اندوهش هم چنان بود. او خودش وقتی از « واحد مسکونی » تعریف می کرد میگفت؛ قفس که شما در آن بودید در واقع همان استراحتی بود که به ما می دادند؛ این که روبه دیوار بنشینیم و روز را به شب و شب را به روز برسانیم. او با خشمی هیستریک از خائنان صحبت می کرد و می گفت آنها بودند که باعث شدند « فاطمه » له شود و گرنه او شکستنی نبود. گویا دژخیمان در حضور بقیه به « فاطمه » تجاوز می کنند و من نفهمیدم منظور « شکر » از له کردن یا شکستن چه بود آیا همین بود یا خیانت خائنان؟ چون به اینجا که می رسید؛ « شکر » می لرزید و نا متعادل می شد و نمی توانست ادامه بدهد. او گفت؛ آنها (پاسداران) با ما در یک جا زندگی می کردند می توانی تصور کنی وقتی می گویم این جانوران با ما زندگی می کردند؛ یعنی چه؟

« شکر » گفت ما در گوهر دشت بودیم و یک روز 40 نفر از ما را جدا کردند و به این جا آوردند. آنها با مسخرگی و لودگی می گفتند. می خواهیم یک آزمایش علمی بکنیم و شما موش آزمایشگاهی هستید. ما می دانستیم باز می خواهند یک بلایی یه سرمان بیاورند؛ اما نمی دانستیم موضوع چیست. ما را روز ها بدون آب و غذا سرپا نگه می داشتند؛خودم تا 6 روز توانستم حسابش را نگه دارم که سرپا بودم؛ ولی بعد دیگر نفهمیدم چه شد. بعد از مدتها ایستادن بیهوش می شدیم و به زمین می افتادیم امّا با کتک بیدارمان می کردند و دوباره سرپایمان می کردند. گاهی هرچه کتک می زدند؛ نفر به هوش نمی آمد آن وقت ولش می کردند تا خودش به هوش بیاید و دوباره...دوباره... نمی دانستم چه کار می خواهند بکنند تا این که ما را به « واحد مسکونی » بردند. ما تمام مدت چشم بند داشتیم. در آن جا شکنجه ها شروع شد. به ما می گفتند شما سگ هستید یا خر هستید و ما را وادار می کردند که این را به زبان خودمان بگوییم وقتی زیر شکنجه می گفتیم خر هستم! می گفتند حالا که خر هستی باید عرعر کنی و بعد می گفتند باید سواری بدهی و سوار ما می شدند که آنها را حمل کنیم. و بعد می گفتند هزار بار بنویس من خر هستم! و بعد می گفتند حالا دوهزار بار بنویس و...

و «شکر » در این نقطه مثل کسی که تمام شخصیتش له شده و همه چیزش را از دست داده باشد. اشکهاش سرازیر می شد و به فکر فرو می رفت. یادم آمد که در قرنطینه هم « رکسانا » راه می رفت و مثل آدمهای مسخ شده تکرار می کرد: من سگ هستم! من سگ هستم! و اشک می ریخت و من دنبال منشاٌ این حرف بودم.

گاهی وقتی « شکر » از « مسکونی » می گفت و ادامه می داد؛ من دیگر نمی توانستم ادامه اش را بشنوم و تعادلم به هم می خورد خدایا اینها با انسان چه می کنند؟ چه کسی اینها را باور می کند؟ چه کسی باور می کند؟ و در درونم فریاد می زدم: خدایا تو کجاهستی؟ کجا هستی؟ در این مواقع انگار فقط زور آدم به خدا می رسد! او فقط تحمل این لحظات بندگانش را دارد و الا که قلب ومغز انسان منفجر میشود.

یادم افتاد که « شکر » در بعضی مواقع که در حال و هوای خودش بود شعری را زمزمه می کرد؛ او قبلاً خیلی اهل شعر نبود ولی این شعر چه بود که این قدر آن را تکرار می کرد: «سجاد نشین با وقاری بودم؛ بازیچه کودکان کویم کردی »!

توابهای خائن باز کار خودشان را کرده بودند. آنها گزارش داده بودند که « شکر محمد زاده » چون با منافقها چفت شده؛ دوباره وضعش خراب شده؛ منظور آن کثافتها به بیان واقعی یعنی « شکر » لاشه یی برای آن لاشخورها نشده است. اما در اشتباه بودند که بتوانند « شکر » یا « شکر » دیگری را لاشه کنند. « شکر » در ایمان به آرمانش به قله یی رسیده بود که حتی در عدم تعادل روانی هم نتوانسته بودند او را به مزدوری بکشانند و حتی یک بار هم اجازه نداده بود که چنین چیزی از او بخواهند و داغ این را به دل آ ن جلادها گذاشت. من مطمئن بودم که هرگز نخواهند توانست انسانیت او را از او بگیرند.

آن چنان که بعد ها از بچه ها شنیدم « شکر » بعد از جابجائی؛ تا سال 67 که در جریان قتل عامها وفاداری به آرمانش را با نثار خونش ا ثبات کرد। همواره در سلولهای انفرادی و بندهای تنبیعی « اوین » ؛ در 311؛ در بند موسوم به آسایشگاه و غیره... در رفت و آمد بود. « شکر » در اثر شکنجه های مداوم و بیمارهای مختلفی که جسمش را در هم کوبیده بود؛ رنج بسیار کشید. به شدت ضعیف و خمیده شده بود و دیگر به آسانی قابل شناسائی نبود. بچه هایی که با او بودند میگویند اما روحش مثل کوه بود؛ استوار و تسخیر ناپذیر؛ انگار هیچ چیزی آن را تکان نمی داد. آخر او شخصیتش را با روح مقاومت یک خلق پیوند داده بود و با آن سلاحی ساخته بود که دژخیمان را به زانو در آورد. دیگر هیچ شکنجه یی وجود نداشت که او را از پای بیندازد
............................................................................................................
قسمت هایی از کتاب چشم در چشم هیولا، نوشته هنگامه حاج حسن را تایپ کردم تا نسل جوان امروزبدانند در دهه شصت جمهوری اسلامی در سیاه چالها و زندان ها چه بر سر مبارزین می آورد ، و چه رنج ها مشقت ها زنان ما کشیدند تا شعله های امید در دل مردم روشن بماند

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Friendfeed :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed